نويسندگان



آثار تاريخي يك عاشق



دوستان عاشق تنها



دوستان عاشق



وضعیت من در یاهو



آمار وب



طراح قالب:



موزیک و سایر امکانات





کبریت؟

تولد انسان روشن شدن کبریتی است
و مرگش خاموشی آن!
بنگر در این فاصله چه کردی؟!!
گرما بخشیدی…؟!
یا سوزاندی…؟!!

گروه اینترنتی ایران سان


[+] نوشته شده توسط тαηнα در 3:40 | |







بااین دل چه کنم؟؟؟؟؟؟


دلت را خوش نكــــــن
به اين "دوستت دارم"ها !!
تمـــــامشان
تاريخ مصــــــرف دارند...

و سكوت چه زيباست ؛ وقتى ميدونى همه دروغ ميگن ... !


مدت هاست که میدانم دوستم داری...
که میدانی دوستت دارم...!
اما ای کاش به جای این همه سکوت
صدای خردشدن غرورهایمان را میشنیدیم....



[+] نوشته شده توسط тαηнα در 3:34 | |







امشب

امشب دوباره دلم بی صدا شکست

امشب دلم باز بی صدا شکست

 

امشب دوباره دلم بی صدا شکست

با گریه ای غریب و غمی آشنا شکست

 

تا کهکشان غرقه شدن در خیال تو

پرواز کرد و چون مرغی رها شکست

 

یک عمر من شکستم و با درد ساختم

اما کسی نگفت چرا بینوا شکست

 

ماندم میان موج غریبی ز اشک و آه

کشتی صبرم از ستم ناخدا شکست امشب ستاره ها پی دلداری آمدند

 

اما ز داغ من دلشان تا خدا شکست

باز به داد دلم رسی........ای کاش

امشب دوباره دلم بی صدا شکست!


[+] نوشته شده توسط тαηнα در 3:30 | |







عمق احساس

یواش گفتم دوست دارم واسه اینه که نشنیدی
بلد نیستم که بد باشم نگو اینو نفهمیدی

بذار باشم کنار تو کنار عطر این احساس

بذار حبس ابد باشم توو عشقی که برام رویاست

بذار با گریه این بارم بگم خیلی دوست دارم
اگه بازم پشیمونی بروت اصلا نمیارم

دلم میگیره هر روزی که میبینم تو دلگیری
دارم میمیرم از وقتی سراغم رو نمیگیری

نگام رو از تو دزدیدم با این چشمای غمبارم
نمیخواستم بدونی که چقدر چشمات رو دوست دارم

ولی با گریه این بارم میگم خیلی دوست دارم
اگه بازم پشیمونی بروت اصلا نمیارم


[+] نوشته شده توسط тαηнα در 3:28 | |







بدون شرح

 


[+] نوشته شده توسط тαηнα در 3:25 | |







سکوت خویش

 

من سکوت خویش را گم کرده ام

لاجرم در این هیاهو گم شدم


من ، که خود افسانه می‌پرداختم
عاقبت افسانه ی مردم شدم
ای سکوت ، ای مادر فریادها
ساز جانم از تو پر آوازه بود
تا در آغوش تو ، راهی داشتم
چون شراب کهنه ، شعرم تازه بود
در پناهت برگ و بار من شکفت
تو مرا بردی به شهر یادها
من ندیدم خوشتر از جادوی تو
ای سکوت ، ای مادر فریادها
گم شدم در این هیاهو ، گم شدم
تو کجایی تا بگیری داد من؟
گر سکوت خویش را می‌داشتم
زندگی پر بود از فریاد من!


[+] نوشته شده توسط тαηнα در 3:24 | |







راز یک عاشق...

قدم می زد درون رویاهایش ، دردو دل می کرد با آرزوهایش ،

                         صحبت می کرد با همزبانش. ساده بود و بی ریا ...

خسته از یک فریاد بی صدا!

دوست داشت در یک جا گم شود،

جایی که درآن مهر و محبت حس شود...

لابه لای دفتر خاطره هاش ،

خاطره ای بود که نمی خواست پرپر شود ،

سوخته شود ، واز بین رود .

خاطره اش راز بود که نمی خواست فاش شود ،

یا از آن دفتر سیاه پاک شود.

هم صدایی نداشت تا بگوید فریادش را! بگوید راز دلش را!  

                            همزبانش تنهایی بود ، در نگاهش بارانی بو

                                            در دلش چه غوغایی بود،

بی بهار به سر می کرد ، با زمستان سفر می کرد،

شبها دلهره داشت روزها قهقه داشت،

در دلش راز و نیاز بر لبان نسخه ای بود.

نسخه ای که نامش  غصه بود...

غم با او همسفر شد آرزوهایش همه دربه در شد.

عشق را سراسیمه در قلب گرفت.

با عشق همسفر بود ، بی عشق مثل جاده پر خطر بود.

روزها باعشق هم سخن بود ،شبها در آغوش عشق گرم گرم بود.

                                                    مدتی گذشت…

در دلش رازی پنهان بود،راز گل و آتش بود.

رازش را می خواست فاش کند ،
آرزوهایش را سحرخیز کند. یک سخن بر زبان آورد ،

هر دو آرزویش بر باد آورد.
در نگاه عشقش بارانی شد، قلبش از عشق خالی شد.

عشقش با کس دیگر همسفر شد ،

چون عشق تنهایی سرد سرد شد.

می خواست با عشقها زندگی کند ،

می خواست دو رنگ باشد و تحسینش  کند.

اما سرنوشت اینچنین نخواست

هر دوعشق را از او می خواست ،

بعد از آن هیچ کس با او هم سخن نشد ،

هیچ عشقی با او همدل و هم صحبت نشد!

.

 


[+] نوشته شده توسط тαηнα در 3:20 | |







كاش مي شد...

کاش می شد در زمان عاشقی

                                             عشق را در هر کجا فریاد زد

در زمان گیر دار زندگی

لحظه ها را یک به یک احساس داد

کاش می شد در شمار لحظه ها

عشق بی قید و قفس را یاد کرد

در حضور گرم و پرشور دو دست

لذت با هم شدن را یاد کرد

کاش می شد در کنار یکدگر

از حصار این مکان آزاد شد

در کنار جاده های بی کسی

عطر زیبای من تو ما شدن را یافت کرد

کاش می شد در دل مرداب غم

شادی یک دل شدن را داد زد

بر در دیواره های قلبمان

عكس عشقي جاودان را قاب كرد


[+] نوشته شده توسط тαηнα در 3:18 | |







دیوار...


دیوارهای دنیا بلند است،
ومن گاهی دلم راپرت می کنم آن طرف دیوار.
مثل بچه ی بازیگوشی که
توپ کوچکش را از سرشیطنت به خانه همسایه  می اندازد.
به امید آنکه شاید در آن خانه باز شود.
گاهی دلم را پرت میکنم آن طرف دیوار.
آن طرف،حیاط خانه ی خداست.
و آن وقت هی در میزنم،در میزنم،در میزنم،و میگویم:
"دلم افتاده توی حیاط شما،میشود دلم را پس بدهید..."
کسی جوابم را نمیدهد،کسی در را برایم باز نمیکند.
اما همیشه،دستی،
 دلم را می اندازد این طرف دیوار.همین.
ومن این بازی رادوست دارم.
همین که دلم پرت میشود این طرف دیوار،
 همین که...من این بازی را ادامه میدهم
و آنقدر دلم را پرت میکنم،تا خسته شوند،
تا دیگر دلم را پس ندهند.
تا آن در را باز کنند و بگویند:
 "بیا خودت دلت را بردار و برو"
آنوقت من میروم و دیگر هم برنمیگردم.
من این بازی را ادامه میدهم..

 

 

 

 


[+] نوشته شده توسط тαηнα در 3:14 | |







زاده ی علاقه


نگاه زاده ی علاقه است
اگر دوچشم روشن عشق،به تو نگاه کند
دیگر تو از آن خود نیستی
زمان میگذرد،زمانه هم...
کودک میشوی،جوان هستی،وجوانی نمی کنی
رد می شوی،پیر هستی،می مانی...
همیشه در پی گمشده ات هستی که با توست ونیست!!
باز در پی آن علاقه ی پنهان،آن نگاه همیشه تازه هستی
باز آن دو چشم روشن عشق را در غبار بی امان زمان
جست وجو میکنی...
او دیگر تکه ای از تو شده،سایه ای خوش بر دل تو...
گوشه گیر این دل خراب،
سرشار از عطر نگاه توست...


[+] نوشته شده توسط тαηнα در 3:12 | |







گاهي وقتا

گاهي وقتا موقع نوشتن ، يه نقطه مي تونه بيانگر

هزاران جمله ي نا گفته باشه ،

 حرفايي که تو دل داري ولي

نمي توني به زبان مکتوب بيان کني
.

وقتي بغض راه گلوتو ميگيره


وقتي اشکا تو چشات حلقه ميزنه

و تو مي خواي يه جوري پنهان کني

تنها راه چاره منتظر موندنه تا شب از راه برسه ،

تا وقتيکه همه بخوابن


اون وقتي که تنها شدي ، تنهاي تنها

خودتو وجدانت.

مي دونم که مي دوني چه حس لطيفي داره


اون وقتي که آدم بعد از خدا درد دلاشو واسه ي خودش

ميگه ،

واسه دل خودش

وقتي حس مي کني بغير از خودتو خدا ديگه هيچ کس حرفاتو

نمي شنوه.

چه لذتي داره حس پرواز تو آسموني که مي دوني

فقط مال خودته و هر کسي رو که دلت بخواد مي توني توي

اون دعوت به پرواز کني...


[+] نوشته شده توسط тαηнα در 3:10 | |







و من مُردم ....

نفسهای فراموش شده ...

 

لحظه های مبهم خاکستری ....

 

تسلیم ....

 

نور ....

 

او ....

 

مرگ، سخت نبود، عین سادگی ست،

 

عاشقانه های باد و گندم است

 

یگانگی عاشق و معشوق

 

آخرین پناهگاه .

 

مرگ وقتی سخت است که عاشق نباشم 

 

که دل ترک خورده ی من با یاد چشمان بارانی ات که از ابرها میبارند،

 

شکوفا نشود.

 

آفرین باد بر مرگ

 

بر این شعر عاشقانه ی هستی .

 

حال من خوب است!

 

دیگر آنقـــدر کــوچک نیستـم که دستت را رها ساخته و در دلــــتنگی هـــا گم شــــوم

 

آموخته ام که این فاصله ی کوتاه، بین لبخند و اشک ،  نامش  " زندگیست " 

 

 

نگاهت با من است ....   "حال من خوب است "   ....  خوب خوب ....


[+] نوشته شده توسط тαηнα در 3:6 | |







حرف های ناگفته ... ...

وقتی به تـ ... ـو فکر می کنم گریه اَمونم نمیده

فرصت اینکه یه نفس آروم بمونم نمیده

کاشکی بودی و اینجا می دیدی ، که دلم طاقت دوری نداره

کاشکی بودی و اینجا می دیدی

چشمای مـ ـن بی سر و سامون می باره

حرف های ناگفته زیاده ولی چه فایده گل مـ ـن

داد و اَمون از این جـ ـ ـ ـدایی

نموندی تـ ... ـو ببینی چی آوردی به روزم

 بیا ببین تو حسرت نگات دارم می سوزم

باید تـ ... ـو رو ببینم ولی آخه چه جوری

 آخه چرا تـ ... ـو از چشای مـ ـن این همه دوری

بدون وقتی نباشی روزام تاریک و سرده

نگام مثل یه سایه به دنبالت می گرده

تموم زندگی رو تو چشمای تـ ... ـو دیدم

 بذار تا جون بگیرم نفس از تـ ... ـو بگیرم



 


[+] نوشته شده توسط тαηнα در 3:4 | |







دل نوشت


 

            هیچ کس برای لذت و خوشی زاده نمی شود و هیچ کس برای ناله و شیون

 

نمی میرد ، آنچه هست دنیای زندگان است. 

 

لذت در کنار اندوه معنی و ارزش می یابد.

 

پس زندگی را دریابید، پیش از آنکه او شما را برباید.


[+] نوشته شده توسط тαηнα در 3:3 | |







باورت شود یا نه....


نه اينکه بي تو نخندم... نه!!

اما به نيامدن هميشه ي نگاهت قسم

               تمام خطوط اين خنده هاي خواب آلود

با هاي هاي گريه هاي شبانه

از رخساره ي خسته و خيسم پاک مي شوند....


 

 


[+] نوشته شده توسط тαηнα در 3:1 | |







نبودنت کی به اخر می رسد؟؟؟؟

میــان مشـغـله هــایـم گــم شــده ام...

                                 اما

                                          دلــم بـــرای هـــوایـــت هـــمــیشـــه بــیــکار اســـت....


[+] نوشته شده توسط тαηнα در 3:0 | |







بیدارشید

 

 

بیدار شید آی آدما عشقو دارن میبرن

با اسکناس و سکه عشقو دارن میخرن

 

بیدار شید آی آدما عشق شده یک مضحکه

تورو خدا بیدار شید فرصتمون اندکه

 

بیدار شید آی آدما عاشق شده سیاه بخت

میگذرونه عمرشو تو تنهایی چقد سخت

 

بیدار شید آی آدما یه عمره که خوابیدید

تنهایی بیحاصله دوباره با هم باشید

 

بیدار شید آی آدما بسه دیگه انزوا

برای هم بمیرید نباشید از هم جدا

 

بیدار شید آی آدما بسه غرور و کینه

دوباره روشن کنید دلاتونو تو سینه

 

بیدار شید آی آدما چشماتونو وا کنید

عاشق بشید و بازم دوباره غوغا کنید

 

بیدار شید آی آدما زندگی خیلی زیباست

سرد نشید از عاشقی خدا همیشه با ماست

 

بیدار شید آی آدما تنها بودن گناهه

تو تنهایی عمرتون هدر میشه،تباهه

 

بیدار شید آی آدما پیدا کنید یکی رو

یکی که روشن کنه ظلمت و تاریکی رو

 

بیدار شید آی آدما عاشق بشید دوباره

حتی از اون چشماتون گریه بخواد بباره

 

بیدار شید آی آدما نترسید از شکستن

به اون خدا قشنگه پای کسی نشستن


[+] نوشته شده توسط тαηнα در 2:57 | |







روبراهم!

 

حالم را پرسیدند، گفتم روبراهم!

نمی دانند روبه راهی هستم که تو رفته ای...

 



[+] نوشته شده توسط тαηнα در 2:3 | |







ســ...ــــه نقطـ...ــــه ... !!!

 

تمــ...ــــام حرفهایـــــ...ـــــم

 

همانهایـــ...ــی هســ...ــــتند

 

کـــ...ـــــــه نوشــ...ـــــته نمیـــ...ــــــ شوند

 

همــــ...ــــــان

ســ...ــــه نقطـ...ــــه های بیچــــ...ـــــاره...

 



[+] نوشته شده توسط тαηнα در 1:59 | |







گلایه.........

 

    گلایه       ها    ی     بسیاری       دارم

 

نمی     دانم    از    کجا   آغاز    کنم

 

یا   نمی  دانم   صدایم   به   تو   خواهد   رسید؟

 

نمی   دانم     آیا   نشسته  ای    فقط    به درد  ما  آدما   گوش    کنی؟

 

آرزو    هایم    یک    به    یک   فنا    شدند

 

جوابی      ندارم

 

خداوندا    نمی   دانم   اگر    آفریده   ای چرا    اینگونه؟

 

خداوندا    آیا   حکمت      توست؟

 

گفته   ای    درد   و رنج  را  آفریدی    تا    امتحان    کرده    باشی

 

پس  کجاست   وعده   ی    رستگاری   و شادیت؟

 

کفر    گفتن    آسان     است   خداوندا !

 

می   دانی    که   کفر   نمی   گویم      اما   گلایه    دارم   از   روزگارت

 

زمین   و  آسمان    از   روزگارت    به  درد آمده   اند

 

جوابی     نیافتم


[+] نوشته شده توسط тαηнα در 1:59 | |



صفحه قبل 1 ... 27 28 29 30 31 ... 57 صفحه بعد