نويسندگان



آثار تاريخي يك عاشق



دوستان عاشق تنها



دوستان عاشق



وضعیت من در یاهو



آمار وب



طراح قالب:



موزیک و سایر امکانات





چی میشه

 چی میشه

 
میری و ساده میری میگذری از عشق من
از رو دلتنگیهامون گریه هامون چی میشه؟
 
اون همه حرفای خوب اون همه قول و قرار
روی نیمکت تو غروب وعده هامون چی میشه؟
 
میری با یه قلب سرد دستامم نمیگیری
بوسه هامون تا سحر زیر بارون چی میشه؟
 
خاطرات عاشقی شبای ستاره چین
یه عالم حرفای خوب خنده هامون چی میشه؟
 
دست تو دست همدیگه شونه به شونه هم
پرسه های عاشقی تو خیابون چی میشه؟
 
خط نکش رو اسم من روی کاغذ دلت
اون همه شعر و غزل نامه هامون چی میشه؟
 
عکسای همدیگه رو توی دلتنگیهامون
شبا با چشمای خیس دیدنامون چی میشه؟
 
برای دیدن هم توی روزای دیگه
شبا تا دم سحر مردنامون چی میشه؟
 
تو نبود دست من تو نبود چشم تو
دل تنگ و بیقرار غصه هامون چی میشه؟
 
بوسه های بی هوس با چشای نیمه باز
سوختن از یه حس پاک شعله هامون چی میشه؟

[+] نوشته شده توسط тαηнα در 20:14 | |







شعرای من

سلام به همه دوستایی که بهم دلگرمی میدن واسه ادامه
یه جورایی این شعرم شناسنامه منه واسه اونایی که میخوان بدونن من چی میخوامو چی میگم
 
شعرای من
 
من از آسمون و باغ و گل و دریا نمیگم
من از اون قصه های قشنگ دنیا نمیگم
 
من از آدم و پرنده و ستاره نمیگم
من از عشقی که همیشه موندگاره نمیگم
 
همهء شعرای من رنگ غروب و ماتمه
توی شعرام همه افسردگی و درد و غمه
 
تو کتاب شعر من شادی یه حرف مبهمه
تو تموم قصه هام فرصت عاشقی کمه
 
من از اشک و التماس و دلای خسته میگم
من از اون پنجره های همیشه بسته میگم
 
من از اندوه یه عاشق پشت پنجره میگم
من از آه و حسرت اون همه خاطره میگم
 
توی تک تک ترانه هام جدایی عادته
آخر شعرای من عاشقیا یه نفرته
 
موندنی نیست توی شعرام عاشق پر ادعا
همه عاشقا تو شعرام آخرش میشن جدا
 
دفتر شعر من از اشک یواشکی پره
یکی هست که توی شعرام داره غصه میخوره
 
همیشه شادی سرابه توی قصه های من
حرف قلبای شکسته است تو نوشته های من
 
میگم هرکی تنها نیست نخونه شعرای منو
هرکسی با عشقشه نبینه حرفای منو
 
شعرامو خسته ترینا توی دنیا بخونن
شاید اینجوری بشه یه خورده آروم بمونن
 
واسه من فرقی نداره کی میخونه شعرامو
یا کی میشنوه صدای دل پاک و خستمو
 
مهم اینه که یکی بفهمه حرفای منو
کسی که تجربه کرده غصه های رفتنو
 

[+] نوشته شده توسط тαηнα در 19:53 | |







مسخره ام میکنن

 سلام

این شعر یه تسویه حساب شخصیه با یه سری از دوستان عزیزم که میان شعرامو میخونن ولی یه
جورایی نظراشون غیر قابل تحمله....
 
مسخره ام میکنن
 
مسخره ام میکنن و شعرامو بازی میدونن
یا که طعنه میزنن وقتی اونارو میخونن
اما این دلیل نمیشه که دیگه تموم کنم
نمیخوام کم بیارم شعرامو مهر و موم کنم
 
مسخره ام میکنن و بهم میگن دیوونه ای
از همه دنیا بریدی دنبال بهونه ای
اما من بازم میخوام بگم که عشق مزخرفه
میگم از تلخیهای عشق و نمیمونم خفه
 
مسخره ام میکنن و مخالفند با قصه هام
حدسشون اینه که رویایی ام عین بچه هام
اما تو شعرای من یه عالمه حقیقته
توی هر قصهء من عشقای الان غلطه
 
مسخره ام میکنن و سراشونو تکون میدن
اما تاثیری نداره روی من هر چی میگن
من دارم واسه خودم واسه دلم شعر میذارم
اگه شعر نگم میپوسم بخدا کم میارم
 
مسخره ام میکنن و شعرامو باور ندارن
همونایی که تا خرخره تو عشق گرفتارن
هی میگم عشق چی چیه اینا همش توهمه
گوش نمیدن حق دارن عشق که میاد حواس گمه
 
مسخره ام میکنن و دیوونه میدونن منو
منی که تجربه کردم غم تلخ رفتنو
هیچ خیالی نیست برام چون میدونم عشق کلکه
عاشقی برای دختر حکم یک عروسکه
 

[+] نوشته شده توسط тαηнα در 15:32 | |







سلام

نظراتم خیلی خیلی کم شده اما من هنوزم هستم....

 

راز

 

این چه رازیه که عاشق ناامید و بیقراره

چرا جفتیم اول راه آخرش تکیم دوباره

 

این چه رازیه که ماها مال هم نمیشیم آخر

چرا ما که غنچه ایم رو ، روزگار میکنه پرپر

 

این چه رازیه که عاشق همیشه چشاش میباره

چرا هی میجنگه با غم وقتی آخر کم میاره

 

این چه رازیه که آخر یکی باید بره از دست

چرا واژهء من و تو هیچ چیزی نیست غیر بن بست

 

این چه رازیه که پرواز دوتایی باهم حرومه

تا میخوای حس کنی عشقو فوری فرصتت تمومه

 

این چه رازیه که خنده از ته دل موندنی نیست

غنچهء شادیها انگار تا ابد شکفتنی نیست

 

این چه رازیه که شبها حال عاشقا خرابه

رویای بهم رسیدن همیشه نقش برآبه

 

این چه رازیه که رفتن سهم عاشقاست همیشه

قصهء عاشق و دنیا قصهء سنگه و شیشه

 

این چه رازیه که دنیا دوست نداره ما بمونیم

نمیذاره حرف عشقو تو چشای هم بخونیم

 

این چه رازیه که آدم دلخوشه با خاطراتش

تو سقوط تنهاییها خاطره است چتر نجاتش

 

این چه رازیه که مردم دوست ندارن عاشقارو

نمیتونن یا نمیخوان ببینن گریهء مارو

 

این چه رازیه که رنگ عشق واقعی سیاهه

نمیدونم خواستن تو واسه من چرا گناهه


[+] نوشته شده توسط тαηнα در 15:4 | |







سلام...

 

اذیت میشم

 

اذیت میشم ازین خنده های تلخ و دروغ

خسته ام از هرچی سرزمین رنگی و شلوغ

 

اذیت میشم ازین خندیدنای زورکی

از همه رابطه های سرد و پوچ و الکی

 

اذیت میشم ازین تنهاییای مبهمم

کی میخواد تموم بشه غصه و اشک و ماتمم

 

اذیت میشم ازین روزای تکراری و شوم

خندیدن از ته دل این روزا بوده آرزوم

 

اذیت میشم ازین ثانیه های انتظار

چشم براهم هنوزم با یک وجود بیقرار

 

اذیت میشم ازین سکوت شبهای سیاه

من و آینده و جاده و رفیق نیمه راه

 

اذیت میشم ازین زندگی بدون تو

نیستی اما جون من بسته هنوز به جون تو

 

اذیت میشم ازین قحطی عطر بدنت

دلخوشیم فقط شده یه رویا از اومدنت

 

اذیت میشم ازین دلهرهء همیشگی

دلهره ازینکه میگذرونی شبهاتو با کی

 

اذیت میشم ازین رفتن خاطرات ز یاد

خیلی بیرحمی که رفتی عزیزم بدت نیاد

 

اذیت میشم ازین شعرای شاد و رویایی

دلم اون لحظه رو میخواد لب دریا دوتایی

 

اذیت میشم ازین مردمکای گرگ صفت

فقط اینو خوب میدونم که دلم تنگه واست


[+] نوشته شده توسط тαηнα در 15:4 | |







سلام

 

زبون بی زبونی

 

با زبون بی زبونی باز میگم برات میمیرم

میگم از وقتی که نیستی جای خالیت کرده پیرم

 

با زبون بی زبونی باز میگم دلم باهاته

نیستی اما بدون اینو که جونم بازم فداته

 

با زبون بی زبونی باز میخونم از تو هرشب

جلوی چشممه هردم خاطراتمون مرتب

 

با زبون بی زبونی اینو میخوام نرم از یاد

اسم عشقمون نمیخوام باشه عشق رفته بر باد

 

با زبون بی زبونی از تو میگم توی شعرام

توی هر قافیه و بیت من پر از عشق و تمنام

 

با زبون بی زبونی میگم عشق من تو هستی

بیخیال عاشقی اینه یا بلندیه یا پستی

 

با زبون بی زبونی باز میگم دنیا همینه

واسه عاشقا همیشه بدبیاری در کمینه

 

با زبون بی زبونی از تو میخوام که بمونی

باشی تو زندگی من هر جوری خودت میتونی

 

با زبون بی زبونی باز میگم بمون کنارم

بمون و نذار که هر شب مثل ابرا هی ببارم

 

با زبون بی زبونی باز میگم شبت طلایی

هر جای دنیا که باشی باز هنوز عزیز مایی

 

با زبون بی زبونی باز میگم خدا به همرات

نبینم نشنوم اینو که داره میریزه اشکات

 

با زبون بی زبونی از تو این خواهشو دارم

که بدونی فکرت هستم روزا و شبای تارم


[+] نوشته شده توسط тαηнα در 15:4 | |







سلام و خسته نباشید به همتون

 

بیصداتر از همیشه

 

بیصداتر از همیشه توی پاییز طلایی

یه عالم شعرای سوخته از دل و غم و جدایی

 

بیصداتر از همیشه ساکت و سرد مثل آهن

چیک چیک اشکای پنهون از چشای بستهء من

 

بیصداتر از همیشه من و دلواپسی و بغض

وای چه عشقبازی ای دارن شبا ماه و عکسش و حوض

 

بیصداتر از همیشه عاشق همیشه خسته

که تو سینه اش یه چیزی هست بنام دل که شکسته

 

بیصداتر از همیشه تو روزای گنگ و مبهم

فکر ممتد شبونه که چرا جداییم از هم

 

بیصداتر از همیشه وحشت از تنهایی مردن

تا سحر به یاد حرفات التهاب و غصه خوردن

 

بیصداتر از همیشه قلبی از غم متلاشی

گفته بودم میمیرم من اگه که یه روز نباشی

 

بیصداتر از همیشه پرسهء بدون مقصد

شانس با هم بودن ما که حالا شده یه درصد

 

بیصداتر از همیشه من و این بغض تو سینه

دلخوشی به این که چشمم بشه باز تورو ببینه

 

بیصداتر از همیشه منم اون سکوت خاموش

اونورم راس راسی انگار تو منو کردی فراموش

 

بیصداتر از همیشه از جنون بی تو موندن

یه گیتار بیگناهو از وسط یهو شکوندن

 

بیصداتر از همیشه تو و انتخاب تازه ات

برو خوشبخت شو عزیزم راضی ام اینم اجازت


[+] نوشته شده توسط тαηнα در 15:4 | |







سلام

خسته نباشید

یه شعر دیگه براتون میذارم

 

باید بری

 

باید بری چونکه دیگه فایده نداره موندنت

برو پی آرزوهات ، پی روزای روشنت

 

باید بری چونکه دیگه راه ما دوتا یکی نیست

آخر راه من سیاست راه تو اما آفتابیست

 

باید بری چونکه دیگه به درد تو نمیخورم

یه سقف میخوای از منی که همیشه زیر چادرم

 

باید بری چونکه دیگه حرفی نداریم بزنیم

وقتشه که قلبامونو مثل یه شیشه بشکنیم

 

باید بری چونکه دیگه هرچیزی بر علیه ماست

چونکه هوای دلمون همیشه ابری و سیاست

 

باید بری چونکه دیگه طاقت ندارم بپوسی

چونکه منو نمیتونی هروقت که خواستی ببوسی

 

باید بری چونکه دیگه من گریه هاتو نمیخوام

برو دیگه خسته شدی بس که نشستی هی به پام

 

باید بری چونکه دیگه نمیتونم پیشت باشم

منم میرم تا شاهد بیرحمیای دنیا شم

 

باید بری چونکه دیگه بغض تو آزارم میده

گمون کنم قصهء ما دیگه به آخر رسیده

 

باید بری چونکه دیگه دنیا قویتر از مائه

شاهزادهء بدبیاری انگار گیر ما دوتائه

 

باید بری چونکه دیگه خدا نمیبینه مارو

اونم نمیفهمه دیگه دلتنگی ما دوتارو

 

باید بری چونکه دیگه نبینمت با چشم تر

برو که گریه نکنی برای من تا به سحر


[+] نوشته شده توسط тαηнα در 15:4 | |







سلام

 

زندگی رو دوست ندارم

 

زندگی رو دوست ندارم سختمه نبودنت

فک کنم همین روزاست مردنمو بگن بهت

 

زندگی رو دوست ندارم چه بده نداشتنت

دل من تنگه واسه نوازشی از بدنت

 

زندگی رو دوست ندارم وقتی ردی از تو نیست

بی تو بودن مملو از سردی و یاس و کهنگیست

 

زندگی رو دوست ندارم چونکه بازیچه اش شدم

از همه بدم میاد خیلی زیادتر از خودم

 

زندگی رو دوست ندارم چون چشاتو ندارم

گرچه نیست لحظه ای که تورو به خاطر نیارم

 

زندگی رو دوست ندارم کم دارم دست تورو

هرگز از یادم نمیره چشمای مست تورو

 

زندگی رو دوست ندارم بس که دورم از لبات

فاصله زیاده اما باز فدایی ام برات

 

زندگی رو دوست ندارم آخه تو نیستی پیشم

اینجوری اگه بمونه خیلی زود تموم میشم

 

زندگی رو دوست ندارم پرم از سکوت و غم

تو چه باشی چه نباشی من هنوزم عاشقم

 

زندگی رو دوست ندارم من تورو میخوام و بس

خیلی خوب فهمیدم اینو که نبودت فاجعه اس

 

زندگی رو دوست ندارم تو که نیستی بدونی

امیدم تنها اینه نوشته هامو بخونی

 

زندگی رو دوست ندارم چون بهم وفا نکرد

زندگی رو دوست ندارم چون همش منم با درد


[+] نوشته شده توسط тαηнα در 15:4 | |







سلام

یه شعر دیگه...

 

هردو

 

هردو از یه سرزمینیم سرزمین دلای سنگ

اونجایی که عاشقی رو همه میدونن یه جور ننگ

 

هردو از یه سرزمینیم سرزمین دل سپردن

خب ما هم کارمون اینه برای همدیگه مردن

 

هردو از یه قوم و خویشیم عشقمون عشق خدایی

میمیریم اگه یه روزی برسه وقت جدایی

 

هردو از یه قوم و خویشیم قوم نفرین شدهء سرد

روزگارو دوست نداریم چون مارو عاشقمون کرد

 

هردو خسته ایم ازینکه صدامون نشد شنیده

چرا ما همش سیاهیم وقتی که دنیا سفیده

 

هردو خسته ایم ازینکه هی میخواستیم و نمیشد

چه میدونم شاید اینم حکمت و قسمته لابد

 

هردو گریه داریم اما خشک شدن دیگه چشامون

خدا هم این روزا انگار نداره دیگه هوامون

 

هردو گریه داریم اما ساکتیم مثل همیشه

حق اعتراض نداریم بهمون اگه بدی شه

 

هردو از عشق مینویسیم روی برگای اقاقی

غافل از اینکه دروغه قصهء ساغر و ساقی

 

هردو از عشق مینویسیم چه درست و صاف و ساده

اما تجدیدیم همیشه شاید ایراد از مداده

 

هردو میریم که بمیریم دست تو دست و سر رو شونه

ما میمیریم اما کاشکی دنیا اینجوری نمونه

 

هردو میریم که بمیریم تنها راهمون همینه

یه جا که هیشکی نباشه مردن مارو ببینه


[+] نوشته شده توسط тαηнα در 15:4 | |







سلام

تورو خدا قدر لحظه هایی که تو آغوش عشقتونید رو بدونید

شاید یه روز حسرتشو بخورید....

 

آغوش

 

منو تو آغوشت بگیر داره میلرزه بدنم

میخوام که آروم بگیرم در تو رها بشه تنم

 

منو تو آغوشت بگیر میخوام ببندم چشامو

میخوام فراموش بکنم تموم خستگیهامو

 

منو تو آغوشت بگیر خوب میدونی آروم میشم

خوب میدونی جشن منه وقتایی که هستی پیشم

 

منو تو آغوشت بگیر ببوس منو از ته دل

تا که ببندم چشامو بشم تو آغوش تو ول

 

منو تو آغوشت بگیر تا حس کنم عاشقمی

تا باورم شه عزیزم تو تنها مال خودمی

 

منو تو آغوشت بگیر بلند بگو دوست دارم

قسم بخور بجون من باشی همیشه کنارم

 

منو تو آغوشت بگیر محکم فشار بده منو

یادم نیار دوباره باز دلهره های رفتنو

 

منو تو آغوشت بگیر عین یه عاشق،بی ریا

قصه بگو بازم برام از عشق شاه و پریا

 

منو تو آغوشت بگیر خستهء خسته ام از همه

آغوش تو پایان هر تنهاییهای تلخمه

 

منو تو آغوشت بگیر حس قشنگت رو میخوام

دلم نمیخواد ایندفه از بغل تو دربیام

 

منو تو آغوشت بگیر تا بو کنم عطر تورو

کاشکی ازم خسته نشی یهو بگی بسه برو

 

منو تو آغوشت بگیر تا بغض کنیم هردوتامون

از غصهء اینکه یه وقت خراب بشه رویاهامون


[+] نوشته شده توسط тαηнα در 15:4 | |







سلام

 

حوصله ام سر میره

 

حوصله ام سر میره از ندیدنت چقد اینجا سوت و کور و ساکته

حالمو هیشکی نمیپرسه دیگه،هیشکی نیست بهم بگه آخه چته

 

حوصله ام سر میره از نبودنت گیج و گنگم مثل آدمای مست

توی ذهنم این روزا صدای توست گاهی وقتا هم مرور خاطره است

 

حوصله ام سر میره از نداشتنت خالی ام این روزا از شعر و غزل

فقط اینو میدونم دلم میخواد که یه بار دیگه بگیرمت بغل

 

حوصله ام سر میره از اینکه دیگه نیستی تا فدات بشم مثل قدیم

مثل اونروزا که در کنار هم عاشقونه دل به دریا میزدیم

 

حوصله ام سر میره از تنها شدن بخدا حق دلم نیست بپوسه

دوست ندارم هیچ کسی غیر خودم تورو تو بغل بگیره ببوسه

 

حوصله ام سر میره از خلوتی که توش پر از خاطره هامونه فقط

فکر میکردم آخرش مال منی هیچ مهم نبود درسته یا غلط

 

حوصله ام سر میره خیلی بی کسم بوی آغوش تورو دلم میخواد

تا میخوام چشمامو رو هم بذارم عکس چشمای تو باز یادم میاد

 

حوصله ام سر میره از دور و ورم هیچ چیزی خنده نمیاره برام

بد جوری احاطه کردن تنمو یه عالم آدم رند و بی مرام

 

حوصله ام سر میره از اینهمه راز که تو سینه موند و گفتنی نشد

خسته ام از اون همه شور و نشاط که همش برام یه درد کهنه شد

 

حوصله ام سر میره از وقتاییکه هی میخوام بمیرم و نمیمیرم

با تو خوشبخت میشدم اگه خدا نمیکرد اینجوری قفل و زنجیرم

 

حوصله ام سر میره از دست خودم که تمومی نداره شانس بدم

بعد هر خوشی تو این مدت عمر جز یه بغض هیچی نبوده عایدم

 

حوصله ام سر میره از خورشید و ماه تکراری شده برام دیدنشون

چشماتو میخوام فقط همین و بس همونایی که شدم اسیرشون


[+] نوشته شده توسط тαηнα در 15:4 | |







سلام

یه شعر دیگه

 

فایده نداره

 

فایده نداره زندگی اگه تورو نبینمت

وقتی کنارت نباشم تو لحظه های ماتمت

 

فایده نداره بودنم بدون دیدن چشات

مرگه فقط برای من قشنگترین راه نجات

 

فایده نداره این نفس وقتی همش آهه و آه

میخوام نباشم که تو هم دیگه نشه روزات سیاه

 

فایده نداره این حیات وقتی نباشی تو شبام

نشه تورو ببوسمت وقتی که میخوانت لبام

 

فایده نداره انتظار وقتی میخوایم و نمیشه

انگار قرار نیست عاشقا با هم بمونن همیشه

 

فایده نداره ما بخوایم و آدمای بد نخوان

هی ما بخوایم بهار باشیم دنیا همش بشه خزان

 

فایده نداره انتظار برای مال هم شدن

بهتره تا تموم بشه قصهء عشق تو و من

 

فایده نداره عاشقی وقتی همش شکستنه

درمون این اقبال بد یا رفتنه یا مردنه

 

فایده نداره شب و روز وقتی که با هم نباشیم

رفتن تموم عاشقا ما هم دیگه آخراشیم

 

فایده نداره پرزدن بدون بال ، بی همسفر

من نمیخوام که بودنم برات بشه یه دردسر

 

فایده نداره من دیگه خسته شدم میخوام برم

دوست ندارم تو هم دیگه هی بسوزی به خاطرم

 

فایده نداره هی بخوایم فریب بدیم دلامونو

بهتره انتخاب کنیم این راه حل آسونو


[+] نوشته شده توسط тαηнα در 15:4 | |







کی بر مي گردی

 لحظه خداحافظی به سینه ام فشردمت 

اشک چشمام جاری شد دست خدا سپردمت 

دل من راضی نبود به این جدایی نازنین  

عزیزم منو ببخش اگه یه وقت آزردم 
 
گفتی به من غصه نخور می رم و برمی گردم 
 
همسفر پرستوها میشم و بر می گردم 
 
گفتی تو هم مثل خودم غمگینی از جدایی 
 
گفتی تا چشم هم بزنی میرم و برمی گردم 
 
عزیز رفته سفر کی بر می گردی  

چشمونم مونده به در کی برمی گردی 
 
رفتی و رفت از چشمم نور تو دیده 
 
زحالم بی خبر کی برمی گردی  
 

[+] نوشته شده توسط тαηнα در 6:1 | |







به چه قیمتی؟

 
من همینم که تو می بینی
نه دروغم نه تظاهر بلدم
دیگه چیزی ندارم فقط بدون
همه دنیامو برات بهم زدم
تو نمی تونی فراموشم کنی
وقتی تو خاطره هات اسم منه
من نمی تونم فراموشت کنم
وقتی قلبم واسه ی تو می زنه
 
ما که عشقمون پر از سادگیه
من به این سادگیا دلم خوشه
واسه چی اخماتو تو هم می کنی
به چه قیمتی می خوای تموم بشه؟
 
تو همونی که من عاشقش شدم
واسه چی می خوای عوض شی بیخودی؟
تو دلیلی واسه رفتن نداری
من خودم می دونم عاشقم شدی
از چی ترسیدی که پا پس می کشی
تو نگاهمو نمی خونی مگه؟
من تموم دلخوشیم عشق توئه
آرزوهامو نمی دونی مگه؟
 
ما که عشقمون پر از سادگیه
من به این سادگیا دلم خوشه
واسه چی اخماتو تو هم می کنی
به چه قیمتی می خوای تموم بشه؟
 

[+] نوشته شده توسط тαηнα در 5:57 | |







کاش چون باران ببارم برتنت


کاش چون باران ببارم برتنت

قطره ای گردم به زیر پیرهنت


کاش بودی بوسه گیرم ازلبت

مست گردم سرنهم بردامنت
 

کاش بودم گوشوارگوش تو

تاشودهرشب دلم مدهوش تو
 

کاش انگشتر شوم بردست تو

تا ببینم من دوچشم مست تو
 

کاش بودم جای اشک گونه ات

تا بغلتم من درون سینه ات

 
کاش بودم برتنت پیراهنت

تا ببوسم روزوشب جانُ تنت

 
کاش پنهانی بشینم جای تو

کام گیرم من زاین لبهای تو

 
کا ش بودی تا ببینم روی تو

جا ی گیرم گوشه ی ابروی تو
 

کاش دستت بودردستان من

تاکنی حس سردی دستان من
 

کاش بودی تا ببینی حال من

بی خبر گشتی ازاین احوال من

 



[+] نوشته شده توسط тαηнα در 14:42 | |







ای اشک

 
http://alireza001199.persiangig.com/image/shabe-sher/Tanha-cigar.jpg


ای اشک چه خواهی ازاین دیده گان من

دیگر بروتو ازاین گونه های من

یک شب نبود که با ما وفاکنی

پنهان شوی تو نباشی کنارمن

فصل گریستن ابر هم به سررسید

اما توئی هنوز بباری به حال من

گرما رسیدو زمستان به خانه رفت

کی میشود تمام زمستان کار من

خسته شدم من ازاین حال نزار تو

بس کن دگر نشدی شرمسار من؟

گشتم اسیر دوچشمان کم فروغ

زین جا برودگر نشین درکنار من

با دردو محنت وغم آشنا منم

دیوانه ای مگرتوبباری به حال من ؟

چشمم بگیروببرجای دیگری

آسوده دل شود این گونه های من

خسته شدم از این دل بیقرارتو

یکبار هم بخند به این حالِ زارمن

تا کی توان ریزش باران بودتورا؟

سیلاب خانه کرده درپس دیدگان من؟


[+] نوشته شده توسط тαηнα در 14:38 | |







و کاروانـیــ خستــهــ ...

 

 

آسمــانی آبی ... 

آسمــانی آفتـــابی ... 

و البتهـ سیــاهـ ... 

خورشیــدی تابانـ ... 

خورشیــدی خندانـ ...

نهـ خورشیــد هم میبــارد پا بهـ پای ابـــر هایی کهـ بی صدا اشکــ میریزنــد

ابرهایی کهـ آهستهـ آهستهـ اشکـ هایشــان را قورت میدهند !! 

و ستارهـ در شبـ دیگــر شاد و خندان نیستــ ...

دیگـــر از این سوی آسمــان به آن سو پرواز نمیکنــد

   

و اما کاروانی خستــهـ ...

کاروانی تنهــا آهستـهـ آهستهـ ردّ پای خــود را بر روی چهــره ی ســرد کویــر حکـــ میکنــد ... !!

کجایی  رهگـــــــــــــــذر آشـــــــــــــــــــــــــــــــــــــنا بیا


[+] نوشته شده توسط тαηнα در 14:29 | |







اشک من

 

تا به کی....

              اشک من.

                      مقیم آبادیه پائیزی؟.....

                                             درگذر.......

  ازدره های مه گرفته روزگار.

                         لهجه تند باران پائیز.

                                           درچشم من....

  جز شوقی بی عطش نیست...حتی!

 در وسعت نا پایداری شب بی فرجام...زمزمه باد بی رحم!

در گوش من.......

                  اما؟

  در فصلی که مرگ به تاراج خواهد برد..

اشک من.

می خواهی برای کدامین درد از هزاران دردم مرهم باشی..


[+] نوشته شده توسط тαηнα در 14:25 | |







سکوت

 سکوت

  وقتی بغضم شکسته شد

                              و نفس هایم......

                                                    غرق شد در اندوه و بی تابی

فقط سکوت با من بود

   گاهگاهی که تنم

             خسته ار لحظه ها......

                               به سوی تلخ ترین مرداب زندگی کشیده می شود

   شبهایی که بالشتم.....

                               خیس می شد از اشک شبانه و حسرت

فقط سکوت با من بود

   دیری است.......

                              که با درد خود هم آشیان شده ام

                                                                    وهنوز,........

سکوت با من است

  کاش به جای تو......

بر سکوت عاشق بودم


[+] نوشته شده توسط тαηнα در 14:21 | |



صفحه قبل 1 ... 42 43 44 45 46 ... 57 صفحه بعد